جان میدهم به گوشه زندان سرنوشتسر را به تازیانه او خم نمی کنم!افسوس بر دوروزه هستی نمی خورمزاری براین سراچه ماتم نمی کنم.با تازیانه های گرانبار جانگدازپندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!جان سختی ام نگر، که فریبم نداده استاین بندگی، که زندگیش نام کرده است!بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگیجز زهر غم نریخت شرابی به جام من.گر من به تنگنای ملال آور حیاتآسوده یکنفس زده باشم حرام من!تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریبمی پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشکتا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکنبا من تلاش کن که بدانم نمرده ام!ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغروح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!ای سرنوشت، هستی من در نبرد توستبر من ببخش زندگی جاودانه را !منشین که دست مرگ زبندم رها کند.محکم بزن به شانه من تازیانه را .Fereydoon Hadi:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار فریدون مشیری , , :: بازدید از این مطلب : 206 |
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،شاخههای شسته، بارانخورده پاک،آسمانِ آبی و ابر سپید،برگهای سبز بید،عطر نرگس، رقص باد،نغمۀ شوق پرستوهای شادخلوتِ گرم کبوترهای مستنرمنرمک میرسد اینک بهارخوش بهحالِ روزگارخوش بهحالِ چشمهها و دشتهاخوش بهحالِ دانهها و سبزههاخوش بهحالِ غنچههای نیمهبازخوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به نازبوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،شاخههای شسته، بارانخورده پاک،آسمانِ آبی و ابر سپید،برگهای سبز بید،عطر نرگس، رقص باد،نغمۀ شوق پرستوهای شادخلوتِ گرم کبوترهای مستنرمنرمک میرسد اینک بهارخوش بهحالِ روزگارخوش بهحالِ چشمهها و دشتهاخوش بهحالِ دانهها و سبزههاخوش بهحالِ غنچههای نیمهبازخوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به نازخوش بهحالِ جام لبریز از شرابخوش بهحالِ آفتابای دلِ من، گرچه در این روزگارجامۀ رنگین نمیپوشی به کامبادۀ رنگین نمیبینی به جامنُقل و سبزه در میان سفره نیستجامت از آن می که میباید تُهیستای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشۀ غم را به سنگهفترنگش میشود هفتاد رنگفریدون مشیری Fereydoon Hadi:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار فریدون مشیری , , :: بازدید از این مطلب : 357 |
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیاز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیاشهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیاز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیابه وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیابه گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیانیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیاامیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیاسیمین بهبهانیFereydoon Hadi:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار سیمین بهبهانی , , :: بازدید از این مطلب : 205 |
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|
|