.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت

روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستانی ، بهتر از آب روان.

و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.

من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم 
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم،
پی "قد قامت" موج.

                                                                                                      سهراب سپهری

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار سهراب سپهری , ,
:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 30 خرداد 1393
.

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست              

                                                                                            سهراب سپهری

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار سهراب سپهری , ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 30 خرداد 1393
.

پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند.
و هنوز من
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم.
پس از لحظه های دراز
سایه دستی روی وجودم افتاد
ولرزش انگشتانش بیدارم کرد.
و هنوز من
پرتو تنهای خودم را
در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم.
که براه افتادم.
پس از لحظه های دراز
پرتو گرمی در مرداب یخ زده ساعت افتاد
و لنگری آمد و رفتش را در روحم ریخت
و هنوز من
در مرداب فراموشی نلغزیده بودم
که براه افتادم
پس از لحظه های دارز
یک لحظه گذشت:
برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد،
دستی سایه اش را از روی وجودم برچید
و لنگری در مرداب ساعت یخ بست.
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
که در خوابی دیگر لغزیدم. 

                                                                         سهراب سپهری

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار سهراب سپهری , ,
:: بازدید از این مطلب : 461
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 30 خرداد 1393
.

ماه بالای سر آبادی است،
اهل آبادی در خواب


روی این مهتابی، خشت غربت را می بویم: 
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش


ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزۀ آب.
غوک ها می خوانند.

مرغ حق هم گاهی.
کوه نزدیک من است: پست افراها، سنجدها.
و بیابان پیداست.


سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست.
سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.


نیمه شب باید باشد.
دب اکبر آن است: دو وجب بالاتر از بام.


آسمان آبی نیست، روز آبی بود.
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم، 
طرحی از جاروها، سایه هاشان در آب.


یاد من باشد، هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر برخورد.


یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.


ماه بالای سر تنهایی است.

 

                                                                                        سهراب سپهری

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار سهراب سپهری , ,
:: بازدید از این مطلب : 468
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : یک شنبه 18 خرداد 1393
.

زمستون،تن عريون باغچه چون بيابون

درختا با پاهای برهنه زير بارون

نميدونی تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

چه تلخه چه تلخه

بايد تنها بمونه قلب گلدون

مثل من که بی تو

نشستم زير بارون زمستون

زمستون

برای تو قشنگه پشت شيشه

بهاره زمستونها برای تو هميشه

تو مثل من زمستونی نداری

که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالي نديدي

نشسته زير بارون

گلای کاغذی داری تو گلدون

تو عاشق نبودی

ببينی تلخه روزهای جدايی

چه سخته چه سخته

بشينم بی تو با چشمای گريون                                  مهدی اخوان ثالث

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار مهدی اخوان ثالت , ,
:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : یک شنبه 18 خرداد 1393
.

 

فقط خواندنی (Read-only) کردن فایل های آفیس

اگر فایل Power point خود را ویرایش کرده‌اید و می‌خواهید آن را رمزگذاری و ذخیره کنید، روی save as کلیک کنید (یا کلید F12) را فشار دهید.

روی  گزینه Tools که در کنار دکمه‌ی saveو در پایین پنجره قرار دارد کلیک کنید.

تصویر1

از میان گزینه‌ها، روی General option کلیک کنید تا پنجره‌ای مثل تصویر زیر باز شود.

حال اگر می‌خواهید فایل شما به‌صورت Read only (فقط خواندنی) باشد؛ رمز عبور خود را فقط در کادر دوم وارد نمایید (به تصویر زیر دقت نمایید).

تصویر2

 

  در این صورت اگر کاربری رمز عبور را در اختیار نداشته باشد، فقط قادر است با انتخاب گزینه Read-only، آن را بخواند و به هیچ وجه نمی‌تواند تغییراتی را روی آن اعمال کند.

تصویر3

 

همچنین درصورتی‌که پسوورد خود را در کادر اول قرار دهید، دیگر گزینه Read-only نمایش داده نمی‌شود؛ و تنها کادری ظاهر می‌شود با واردکردن رمز عبور، می‌توانید فایل را بازکنید و آن را ویرایش کنید.

تصویر4

 

البته شما می‌توانید در هر دو کادر رمز عبور قرار دهید. در این صورت کاربران باید ابتدا رمز کادر اول را وارد کنند تا کادر دوم نمایان شود تا به گزینه Read-only دسترسی داشته باشند.

 

 

برای نرم‌افزار Word به‌صورت زیر عمل نمایید:

همانند دستورات بالا، در کادر اول پسوورد دلخواه خود را برای باز کردن فایل وارد می‌کنید. و در کادر دوم پسوورد را برای نمایش کادر Read-only وارد نمایید.

حال اگر دوست دارید فقط استایل های مهم را «فقط خواندنی» (Read-only) کنید، تیک گزینه «Read-only recommended» را فعال کنید و روی ok  کلیک کنید. همچنین با کلیک روی گزینه «Protect recommended »  به قسمت تنظیمات Restrict Editing می‌روید که آموزش کلی تنظیمات آن را در وبلاگ قرار دادیم.

تصویر5

 

اکنون پنجره دیگری باز می‌شود که باید یک بار دیگر اسم رمزتان را وارد کرده و در پایان ok را فشار دهید.

در پایان روی Save کلیک نمایید.

برای حذف پسوورد هم کافی است روش فوق را تکرار کنید، و به جای واردکردن پسوورد در کادر General option،باید پسوورد ها را پاک‌کنید و پنجره‌ها را ok کنید.

 


 

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: کامپیوتر , ,
:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 16 خرداد 1393
.

رفع مشکل کار نکردن پورت USB

 اگر وسیله‌ای را از طریق پورت‌های USB به سیستم متصل کرده‌اید اما هیچ جوابی از سیستم مشاهده نمی‌کنید، روش‌های زیر را امتحان کنید تا احتمالاً در صورت عدم وجود ایرادهای سخت افزاری، مشکل شما حل شود:

·         برای اولین قدم شما باید از بسته نبودن پورت USB در منوی Bios (بایوس) سیستم اطمینان پیدا کنید. برای این کار سیستم را Restart نمایید و در حین بالا آمدن کلید Delete یا F2 را فشار دهید تا سیستمBoot شود.

اکنون به صفحه Advanced رفته و در قسمت USB گزینه Porallel و سپس Serial Configuration را انتخاب نمایید. در این قسمت، تمامی گزینه‌ها (پورت‌ها) باید روی Enabled تنظیم شده باشند. اگر این طور نبود، مشکل شما با قرار دادن گزینه Enabled برای آن‌ها، رفع می‌شود.

 

·         اگر با توجه به روش فوق، تمام پورت‌ها فعال بود و باز USB شما کار نکرد، ممکن است شناخته نشدن پورت‌های USB دلیل بعدی باشد. شناخته نشدن پورت‌ها ممکن است دلایل گوناگونی داشته باشد. اصلی‌ترین عامل، نصب نشدن درایور مربوط به مادربرد یا ناقص نصب شدن آن باشد. البته ممکن است در ابتدا شما درایور را به طور کامل نصب کرده باشید و بعداً قسمت‌هایی از آن حذف یا معیوب شده باشند. برای حل این مشکل، CD/DVD مربوط به درایور مادربرد خود را در سیستم قرار دهید و مجدداً آن را نصب کنید. بهتر است قبل از نصب درایور جدید، درایور قبلی را به طور کامل حذف (Uninstall) کنید.

 

برای Uninstall کردن درایور، عبارت DEVICE MANAGER را در کادر جستجوی ویندوز تایپ کنید و Enter را فشار دهید. یا اینکه روی My computer کلیک راست کرده و Manage را انتخاب کنید سپس در پنجره باز شده روی Device Manager کلیک نمایید. حال در سمت راست پنجره، لیست قطعات مختلف موجود در سیستم را مشاهده می‌کنید. شما با کلیک روی هر کدام از آن‌ها، درایور مربوط به آن را در پایین آن مشاهده خواهید کرد. حال در اینجا روی درایور کلیک راست نموده و گزینه Uninstall را انتخاب کنید و مراحل را دنبال کنید تا در نهایت حذف شود. در این قسمت برای فعال کردن پورت‌های USB، آن را پیدا کرده و طبق روش گفته شده، آن را حذف نمایید.

 

·         در پایان اگر هیچ کدام از روش‌های فوق کار ساز نبود، بهتر است سیستم خود را به یک تعمیرگاه سخت افزاری برده تا مشکل احتمالی مادربرد شما را حل کند.

 

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: کامپیوتر , ,
:: بازدید از این مطلب : 533
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 16 خرداد 1393
.

من صدا مي زنم:

 

" باز كن پنجره، باز آمده ام "

 

من پس از رفتن ها، رفتن ها،

 

با چه شور و چه شتاب آمده ام

 

در دلم شوق تو، اكنون به نياز آمده ام

 

" داستان ها دارم،

 

از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو

 

از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو

 

بي تو مي رفتم، مي رفتم، تنها، تنها،

 

و صبوري مرا

 

كوه تحسين مي كرد! "

 

من اگر سوي تو بر مي گردم

 

دست من خالي نيست

 

كاروان هاي محبت با خويش

 

ارمغان آوردم

 

من به هنگام شكوفايي گل ها در دشت

 

باز بر خواهم گشت

 

تو به من مي خندي

 

من صدا مي زنم:

 

" آي باز كن پنجره را "

 

پنجره را مي بندي!

 

                                                                               حمید مصدق

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار حمید مصدق , ,
:: برچسب‌ها: اشعار حمید مصدق ,
:: بازدید از این مطلب : 293
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : سه شنبه 6 خرداد 1393
.

ابر خاكستری بی باران پوشانده

آسمان را یكسر

          ابر خاكستری بی باران دلگیر است

و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت

                                          افسوس سخت دلگیرتر است

شوق بازآمدن سوی توام هست

                                    اما

تلخی سرد كدورت در تو

پای پوینده ی راهم بسته

ابر خاكستری بی باران

                      راه بر مرغ نگاهم بسته

وای ، باران

              باران ؛

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

                 چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران

        باران ؛

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابم

كه در آن دولت خاموشیهاست

من شكوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم

و ندایی كه به من می گوید :

"گر چه شب تاریك است

دل قوی دار ، سحر نزدیك است "

دل من در دل شب

               خواب پروانه شدن می بیند

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه ی صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

                           می گشاید پر و بال

 

                                                                        حمید مصدق

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار حمید مصدق , ,
:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : سه شنبه 6 خرداد 1393
.

مجال

بی رحمانه اندک بود و

واقعه

            سخت

                        نامنتظر.

 

از بهار

حظّ ِ تماشایی نچشیدیم،

که قفس

باغ را پژمرده می کند.

 

از آفتاب و نفس

چنان بریده خواهم شد

که لب از بوسه ی ناسیراب.

برهنه

بگو برهنه به خاک ام کنند

سراپا برهنه

بدان گونه که عشق را نماز می بریم، ــ

که بی شایبه ی حجابی

با خاک

عاشقانه

در آمیختن می خواهم.

 

احمد شاملو

 

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار احمد شاملو , ,
:: بازدید از این مطلب : 322
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : سه شنبه 6 خرداد 1393
.

ای یار دور دست که دل می بری هـنوز

چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز

هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان

در چشمم از تمام خوبان، سـری هـنـوز

سـودای دلـنـشـیـن نـخـستین و آخرین!

عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز

ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها

از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــری هـنــوز

بـالـیـن و بـسـتـرم، هـمـه از گل بیاکنی

شب بر حریم خوابم اگر بـگـذری هـنـوز

ای نـازنـیـن درخـت نـخـسـتین گناه من!

از مـیـوه هـای وسـوسـه بــارآوری هنوز

آن سیب های راه به پـرهـیـز بـسـتـه را

در سایه سار زلف، تو مـی پـروری هنوز

وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را

بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز

با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم

آه ای شراب کهنه کـه در ساغری هنوز

 

                                                                   حسین منزوی

 

 

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : سه شنبه 6 خرداد 1393
.

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : شنبه 3 خرداد 1393
.

با کلیدی اگر می‌آیی
تا به دستِ خود
                  از آهنِ تفته
                               قفلی بسازم.
 
گر باز می‌گذاری در را،
تا به همتِ خویش
                     از سنگ‌پاره‌سنگ
                                          دیواری برآرم. ــ
 
باری
دل
در این برهوت
دیگرگونه چشم‌اندازی می‌طلبد.
 

 
قاطع و بُرّنده
               تو آن شکوهپاره پاسخی،
به هنگامی که
                 اینان همه
                            نیستند
 
جز سؤالی
            خالی
                  به بلاهت.
 

 
هم بدانگونه که باد
در حرکتِ شاخساران و برگ‌ها، ــ
از رنگ‌های تو
                سایه‌یی‌شان باید
گر بر آن سرند
که حقیقتی یابند.
 
هم به گونه‌ی باد
                    ــ که تنها
از جنبشِ شاخساران و برگ‌ها ــ
 
و عشق
ــ کز هر کُناکِ تو ــ
 

 
باری
دل
در این برهوت
دیگرگونه چشم‌اندازی می‌طلبد.

                                                                                    احمد شاملو

 

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار احمد شاملو , ,
:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : شنبه 3 خرداد 1393
.

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بی هوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست .

 

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر ِ فردای ما اگر

بر ماش منتی ست ؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است .

 

                                                                   " احمد شاملو"

Fereydoon Hadi

:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار احمد شاملو , ,
:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : فریدون
ت : جمعه 2 خرداد 1393
.

تبلیغات
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی