دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است.
بانگي از دور مرا مي خواند،
ليك پاهايم در قير شب است.
***
رخنه اي نيست در اين تاريكي:
در و ديوار بهم پيوسته.
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته.
***
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است.
***
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد.
مي كنم هر چه تلاش،
او به من مي خندد.
***
نقش هايي كه كشيدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هايي كه فكندم در شب،
روز پيدا شد و با پنبه زدود.
***
دير گاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است.
جنبشي نيست در اين خاموشي:
دست ها، پاها در قير شب است.
**** *
سهراب سپهری Fereydoon Hadi
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
اشعار سهراب سپهری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : جمعه 6 تير 1393
به سراغ من اگر می آیید.
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جاییست.
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهاییست
که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی
است که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی،سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من! Fereydoon Hadi
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
اشعار سهراب سپهری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : یک شنبه 1 تير 1393
خواهم آمد... گل ياسي به گدا خواهم داد. زن زيباي جذام را ،گوشواري خواهم بخشيد. كور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ!!! دوره گردي خواهم شد ،كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد: آي شبنم،شبنم،شبنم
راهگذاري را خواهم گفت: راستي را شب تاريكي است، كهكشاني خواهم دادش هر چه دشنام از لب ها خواهم برچيد هر چه ديوار از جا خواهم كند ابر را پاره خواهم كرد من گره خواهم زد
چشمان را با خورشيد دل ها را با عشق، سايه ها را با آب،
شاخه ها را با باد و به هم خواهم پيوست خواب كودك را با زمزمه ي زنجره ها بادبادك را به هوا خواهم برد. گلدان ها را آب خواهم داد.
Fereydoon Hadi
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
اشعار سهراب سپهری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : یک شنبه 1 تير 1393
همه ي اين ها براي توست تا لبخندي بزني و من آرام بگيرم ساز ِ دست هايم را کوک کرده ام تو را مي شناسند مگر مي شود خاطره باشد و تو نباشي .. ؟ کافي ست نه با چشم با دل ات من را بخواني
محمد مرکبیان
Fereydoon Hadi
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 298
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : فریدون
ت : یک شنبه 1 تير 1393