کنون رؤیای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند به ساق هر درختش یادگاری ها و با هر یادگاری نقش یک سوگند کنون رؤیای ما باغی است زمین اما فراوان دارد اینسان باغ که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است که آن سوگند ها را نیز همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است ، بر این کنده حک کرده است ، با یار دگر اما که گر شمشیر بارد از کنون رویای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم که با ران فریبش نسترد هرگز که توفان زمانش نفکند از پا که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم